خاكستري نوشت

ساخت وبلاگ

يادمه يكي بهم ميگفت تو خيلي صبوري هر كي ديگه اي بود اينطوري ريكشن نشون نميداد يادمه همون ادم كاري كرد كه خرد شدم اما بازم صبور بودم مثه خودش نتونستم رفتار كنم يادمه وقتي عذر خواهي كرد ازم بابت هر چيزي كه سرم اورده بود وقتي منتظر كلمه ي بخشيدم بود حرفي نزدم تنها ادمي كه هنوز نبخشيدم همون ادمه ادم كينه اي نيستم ولي نميتونم ببخشمش يادمه ي نَفَر ديگه هم ميگفت هر اتفاقي كه بيوفته من فقط تو رو باور دارم يادمه اونم گذاشتو رفت باورت نداشت به من همون فرد وقتي ازم معذرت خواهي كرد ديگه ساكت نشدم بهش گفتم گفتم از من ي ادم بي اعتماد درست كردي صد ها بار معذرت خواست اما به چه درد من ميخورد اون روزا هيچوقت ديگه برنميگشتن هيچوقت نتونستم مثه خودشون باهاشون رفتار كنم تنها ناراحتي كه درباره اي مسئله دارم اينكه چرا اين ادماي عوضي ميان تو زندگيم كي اينقد خودشون تو دلم جا ميكنن كي اينقد تونستن عوضي باشن اصن اونا همون ادمان خيلي وقت گذشته طول كشيد تا كنار اومدم با خودم كنار اومدم با زندگيم ربطي به سنم نداره چيزايي رو تجربه كردم كه ي دختر تو اون سن نبايد تجربه ميكرد بهو بزرگ شدم يهو همچي خاكستري شد بهم گفتي خودتو باور كنم يا نوشته هاتو من بهت ميگم نوشته هامو ميتوني از نوشته هام بفهمي خيلي بايد داغون باشم كه بخوام وقتي باهات حرف بزنم وسطاش گريه كنم ادمي نيستم كه بخوام جلوي كسي گريه كنم چون ميدونم ميدونم همه مشكل دارن دليلي نداره بخوام اونو براي همه روشن كنم فقط دلم خواست يهو اين حرفا رو بزنم احساس خفگي ميكردم

بحرحال شب خوش

جمعه...
ما را در سایت جمعه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sainaaaa بازدید : 122 تاريخ : شنبه 19 مرداد 1398 ساعت: 21:08