اتفاق

ساخت وبلاگ
ي اتفاقي افتاده از ديروز حالم بده دارم مريض ميشم 

از پس گريه كردم مثه جنازه بودم حالم خيلي بود سركلاس بودم از تيچر اجازه گرفتم اومدم بيرون فقط اشك ميريختم مني كه جلوي كسي هيچوقت گريه نميكنم خيلي راحت گريه ميكردم احساس ي ماشين از روم رد ميشه

ميتونم بگم اصلا حال درستي ندارم فقط دلم ميخواد بخوابم روزا بگذرن كه دقيقا همش شده همين داستان دقيقا هيجده روز ديگه تولدمه ولي من اينقدر داغونم كه اصلا حوصله ندارم حتي جشن بگيرم ديگه حتي خوشحالم نيستم براش فقط برام دعا كنين از قبلش داغون بودم الان ديگه بد تَر شدم  اينقدر ديروز شوك شدم هم ميخنديدم همون لحظه هم اشكام ميومد خلاصه كه خوب  نيستم از هر لحاظ

التماس دعا

 

~.~.~.~.~.

فقط اينكه نفس عزيزم اميدوارم بخوني فقط اينو كه موضوع مربوط به تو نيس من رفيق نيمه راه نيستم  ول كنم برم پس نگران نباش من هستم اونقدر كه ازم خسته بشي  خودت بگي برو ساينا  ببخش كه ديروز سكتت دادم نتونستم كنترل كنم خودمو شرمنده

جمعه...
ما را در سایت جمعه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sainaaaa بازدید : 183 تاريخ : شنبه 22 دی 1397 ساعت: 2:40